Skip to main content

مامان مامان، من گم شدم!

معرفی کتاب
«ملوس خانم» گربه‌ای است که با حیوانات دیگر در مزرعه زندگی می‌کند. او صاحب بچه‌ای می‌شود که نامش را «چشم‌آبی» می‌گذارد. همه حیوانات، ملوس‌خانم و چشم‌آبی را دوست دارند و چشم‌آبی همه‌جا همراه مادرش است. روزی ملوس‌خانم از چشم‌آبی می‌خواهد که همان‌جا بماند تا او به مزرعه دیگری برود و پدربزرگ و مادربزرگ را ببیند. چشم‌آبی قبول می‎کند و ملوس‌خانم راهی می‌شود؛ اما بعد از مدتی چشم‌آبی خسته می‌شود و حوصله‌اش سر می‌رود و تصمیم می‌گیرد او هم به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ برود.

مورچه مهربان

معرفی کتاب
مورچه با اینکه خیلی کوچک است، به همه کمک می‎کند و به مهربانی معروف است. او دوستان زیادی دارد. آقای سوسک، کرم کوچولو، خانم کفشدوزک، هزار پا و... . روزی باران شدیدی می‌بارد و مورچه در گِل و لای گیر می‌افتد. همه حشرات دست به دست هم می‌دهند و با کمک هم می‌توانند مورچه را نجات دهند. در این داستان کودکان با مفاهیم کمک به دیگران و مهربانی آشنا می‌شوند.

تی‌تی نار

معرفی کتاب
«تی‌تی‌نار» دختر کوچولویی است که بر اثر بی‌احتیاطی با موتور تصادف کرده و هر دو پایش شکسته است. آقای راننده به دیدن او می‎رود و برایش بستنی و خرس عروسکی می‌برد؛ اما دخترک نه عروسک را دوست دارد نه آقای راننده را. تا اینکه شبی با خرس عروسکی‌اش به پرواز در می‌آید و به جاهای مختلف سر می‌زنند. آن‌ها به بیمارستان می‌روند و از پرهای خودشان به بچه‌های بیمار می‌دهند و همگی با هم پرواز می‌کنند و... . بالاخره روزی که تی‌تی‌نار باید گچ پاهایش را باز کند، فرا می‌رسد. او خوشحال است و حالا هم آقای راننده را دوست دارد هم خرس عروسکی را.

یه بوس خوشمزه

معرفی کتاب
پدر «آرمیتا» شهید شده است و او با مادرش زندگی می‌کند. آرمیتا نقاشی‌های قشنگی می‌کشد و همیشه آن‌ها را به عکس پدرش نشان می‌دهد و پدرش همیشه لبخند می‌زند. روزی رهبر به دیدن آن‌ها می‌آید. همه او را «آقا» صدا می‌کنند؛ اما آرمیتا دوست دارد او را بابا صدا کند. آقا صورت او را می‎بوسد و آرمیتا دیگر گریه نمی‌کند. آن بابا در آسمان نگاهش می‌کند و این بابا روی زمین در کنار اوست.

سفر جادویی

معرفی کتاب
کتاب حاضر دربردارنده داستانی تصویری است و درباره دختربچه‌ای است که حوصله‌اش سر رفته است؛ چون همه اعضای خانواده مشغول کارهای خودشان هستند. دختر بچه مداد شمعی قرمزی پیدا می‌کند و با آن یک در می‌کشد. در جادویی است و به دنیایی ناشناخته و هیجان‌انگیز باز می‌شود.

مشت‌زن

معرفی کتاب
در این داستان تخیلی، مشت‌زن محبوب شهر با دستکش‌هایی که از پدرش به یادگار مانده و مادرش نیز بر روی آن‌ها قلب‌های زیبایی دوخته است، به همه چیز مشت می‌زند. سال‌ها گذشته است و قلب‌های دوخته شده نیز کم‌رنگ شده‌اند. مشت‌زن بعد از مدت‌ها علت از بین رفتن قلب‌ها را درک می‌کند و تصمیم می‌گیرد که مشت‌هایش را با اندیشه بر روی اتفاقات و پدیده‌های مختلف فرود بیاورد تا نتیجه بهتری از ضربه‌هایش بگیرد.

همه آن‌ها یک گربه دیدند

معرفی کتاب
گربه در حال راه رفتن است. سگ، موش، ماهی و... گربه را می‌بینند. همه آن‌ها گربه را می‌شناسند؛ ولی هر کدام از آن‌ها گربه را متفاوت می‌بینند. در صورتی که گربه همان گربه است. نویسنده این نکته را بیان می‌کند که زاویه دید افراد متفاوت است.

پر جادویی

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتاب‌های «داستان‌های جادویی» است. قصه‌های این مجموعه مثل زندگی، واقعی و مثل جادو، عجیب هستند. این داستان درباره دختری فال‌فروش است که یک پر را از روی زمین پیدا می‌کند. دخترک پر را کنار فال‌هایش می‌گذارد و مثل همیشه روی زمین سرد می‌خوابد. صبح روز بعد، وقتی دخترک بیدار می‌شود، می‌بیند سرش روی یک بالش پر است، یک تشک پر زیرش و یک لحاف پر هم رویش است. دخترک بالش پر را به بچه‌های دیگر که در خیابان هستند، نشان می‌دهد و یک پر روی زمین می‌افتد!

بشقاب میگو

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتاب‌های «داستان‌های جادویی» است. این مجموعه قصه‌هایی دارد که مثل زندگی واقعی و مثل جادو عجیب است. در این داستان، مادر پسر کوچولو، هفت میگوی سرخ شده و پفکی را در بشقاب می‌گذارد و به پسرش می‌دهد. پسرک سه تا از میگوها را می‌خورد؛ ولی وقتی می‌خواهد میگوی چهارم را بردارد، با تعجب می‌بیند که دیگر هیچ میگویی در بشقاب نیست. پسرک بعد از اینکه دور و برش را نگاه می‌کند، چشمش به بشقاب خالی می‌افتد که حالا عکس چهار میگو روی آن است!!!

روز پنجم

معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه کتاب‌های «داستان‌های جادویی» است. این داستان‌ها یک حرف دارند و آن این است که لحظه‌های جادویی زندگی را پیدا کنیم و آن‌ها را دوست داشته باشیم. چهار روز است که پیرمردی دختر کوچولو را از مدرسه تا خانه تعقیب می‌کند. دخترک نمی‌داند که چرا او این کار را می‌کند. می‌خواهد او را بدزدد یا بابابزرگی است که دلش نوه می‌خواهد و از او خوشش آمده است. روز پنجم دخترک تصمیم می‌گیرد از پیرمرد بپرسد که چرا او را تعقیب می‌کند. فکر می‌کنید پیرمرد چه می‌گوید؟