Skip to main content

دماغ مترسک

معرفی کتاب
مترسکِ تنهایِ تو باغچه، حرف‎های کبوترها را درباره دروغ پینوکیو و دراز شدن دماغش شنید و با خودش فکر کرد که اگر هم دروغ بگوید، هیچ‌وقت دماغش دراز نمی‌شود؛ چون یک مترسک است. او گفت: «من مهربان‏ترین مترسک دنیا هستم!». ناگهان اتفاق عجیبی افتاد و... . مترسک دوباره با حرف‌های کبوترها، متوجه شد که اگر دروغش را پس بگیرد، دماغش کوتاه می‎شود. بنابراین... .

چهارشنبه

معرفی کتاب
امروز چهارشنبه است و «یان» و «هنری» خیلی خسته هستند. آن‌ها چشم‌هایشان را می‌‏بندند تا بخوابند؛ اما ناگهان یان با صدای «بروم‌برام‌بروم»، از خواب بیدار می‏‌شود. این دیگر چه صدایی است؟ او هنری را بیدار می‌کند. یان می‏‌گوید حتماً صدای لوله بخاری پاک‎کن است. او تمام هفته مشغول کار بوده است و حالا لباس‌هایش را داخل ماشین لباسشویی انداخته است. آن‌ها تصمیم می‏‌گیرند صدا را دنبال کنند و... .

شنبه

معرفی کتاب
روز شنبه برادران موش دُم‌عصایی خیلی خسته شده‏‌اند. «یان» و «هنری» می‎خواهند زودتر بخوابند. آن‎ها چشم‌هایشان را می‏‌بندند؛ ولی ناگهان یان با صدای «قچ‌قیژ» از خواب می‌‏پرد. او هنری را بیدار می‏‌کند و می‏‌گوید این باید صدای خرچنگ دریایی باشد، حتماً با دست‌های بزرگش که شبیه قیچی است، در حال کوتاه کردن موهای یک سگ پشمالوست! هنری خیلی دلش می‏‌خواهد این صحنه را ببیند. بنابراین، هر دو راه می‌‏افتند و... .

این فیل وجود ندارد

معرفی کتاب
قهرمان داستان به تازگی همسایه جدیدی پیدا کرده که اسمش «زولا» است. او دلش می‎خواهد با زولا دوست شود؛ اما فکر می‏‌کند زولا یک فیل بزرگ دارد و تمام وقت با او بازی می‌‏کند؛ چون صدای آب را می‌شنود و می‌داند که فیل‌ها عاشق آب‌بازی هستند. او صدای گروم‌گروم را می‌شنود و می‌داند که زولا با فیلش قایم‌باشک بازی می‌کند. او صدای تق و توق چکش را می‌شنود و می‌داند که زولا و فیلش در حال ساخت قلعه هستند؛ اما... .

سلطان جنگل: موش!

معرفی کتاب
در صحرایی خشک و بی‌آب و علف که شن‌هایش مثل طلا می‎درخشید، زیر صخره بزرگی، موش کوچولویی زندگی می‏‌کرد. موش آنقدر ریزه‌میزه بود که هیچ‎کس او را نمی‎دید و همیشه زیر دست و پای دیگران له می‎شد؛ اما آقای شیر بالای صخره زندگی می‏‌کرد و با نعره‎هایی که می‏‌کشید، قدرت و اهمیت خودش را به همه ثابت می‏‌کرد. موش کوچولو خیلی دلش می‏‌خواست مثل شیر باشد؛ اما نمی‎دانست چه کند تا اینکه فکری به ذهنش رسید و... .

بیا مهربانی بکاریم

معرفی کتاب
آیا می‎شود مهربانی را کاشت؟ دختر کوچولویی این کار را کرد و به دانه‎اش آب، گرمای خورشید و محبت داد و هرروز این کارها را تکرار کرد؛ اما مدت‎ها گذشت و خبری از سبز شدن مهربانی نبود و داشت دیر می‎شد. دختر کوچولو نگران و ناراحت بود تا اینکه روزی جوانه سر از خاک درآورد و... . دختر کوچولو تصمیم گرفت آن را با همه تقسیم کند و... .

یک دوست مثل هیولا

معرفی کتاب
«ببری» با هیولای زیر تختش دوست است. آن‌ها هرشب، قبل از خواب با هم بازی می‏‌کنند. هیولا هیچ‌وقت ببری را نمی‏‌ترساند؛ چون دوست‌های خوبی هستند؛ اما هیولا باید کسی را بترساند، برای همین وقتی ببری می‌‏خوابد، هیولا همه خواب‌های بد او را می‎ترساند و آن‌ها را دور می‏‌کند؛ اما این‎بار خواب‌ بد، جایی کمین کرده ‌است و هیولا به تنهایی حریفش نمی‎شود و... .

باغ رز

معرفی کتاب
«رُز» که بسیار خیال‌پرداز و ماجراجو است، با قوری شگفت‌انگیزش به دور دنیا سفر می‌‏کند و به هرجا می‏‌رسد، دانه گیاهان را جمع می‏‌کند. بالاخره روزی قوری پر از دانه می‎شود و رُز به شهری کنار ساحل می‎رسد و تصمیم می‏‌گیرد در زمینی خالی دانه‎هایش را بکارد؛ اما هنگامی‌که در حال آماده کردن زمین است، پرنده‌ها همه دانه‎ها را می‎خورند. رُز باقی‌مانده دانه‌ها را می‌‏کارد؛ اما هرچه صبر می‏‌کند، دانه‌ها سبز نمی‌شود تا اینکه اتفاق دیگری رخ می‌دهد.

قارقالاردا اؤلورلر!

معرفی کتاب
این داستان صحبت‌های پدر و پسری است که با هم به کوه‌پیمایی رفته‌اند. پدر، قهرمان بازنشسته‌ کُشتی است و پسر می‎داند که پدر غمی پنهانی دارد و چیزی او را می‌آزارد؛ اما او هیچ‌گاه راز درونش را برای کسی برملا نکرده است. به گفته‌ خودش، او مثل کبک می‌خرامید، مانند طاووس پر می‌آراست و مثل عقاب شکار می‌کرد. پدر می‌گوید کلاغ‌ها را دوست دارد، چون نه کسی را گول می‌زنند و نه به دام کسی می‌افتند. پدر از این که جوانان را به میان جمعیت و به تشک می‌کشاند و با خفت بر زمینشان می‌کوبید، دچار عذاب وجدان شده است!

کارگاه وندل

معرفی کتاب
«وندل» همیشه مشغول اختراع است و هروقت اختراع‌هایش درست کار نکنند، آن‌ها را دور می‌‏اندازد. او آن‌قدر کار دارد که هیچ‎وقت فرصت نمی‌کند کارگاهش را مرتب کند. برای همین یک ربات می‌‏سازد که این کار را برایش انجام دهد؛ اما ربات درست کار نمی‏‌کند. وندل آن را به آشغالدانی می‌‏اندازد و ربات دیگری می‌‏سازد. این ربات بسیار مرتب است؛ اما... .