Skip to main content

سوفی نابغه

معرفی کتاب
«سوفی» با بقیه بچه‌ها فرق دارد. او یک نابغه است! در دو سالگی الفبای روسی را حفظ کرد و در چهارسالگی اجزای تُستر شکسته را بیرون کشید و یک رادیو ساخت. در هفت سالگی...؛ اما پدر و مادر او دوست دارند دخترشان معمولی باشد و با دوستانش به گردش و استخر برود! چند نفر از هم‌کلاسی‌های سوفی با پدر و مادرشان مشکل دارند و سوفی باهوش هم به آن‌ها کمک می‎کند هم پول درمی‎آورد؛ اما اگر پدر و مادرش از این موضوع باخبر شوند، چه می‎کنند؟

لطفا سیرک به کتابخانه نبرید!

معرفی کتاب
قهرمان داستان به کتابخانه می‎رود. روی پوستری که در کتابخانه چسبانده شده است، نوشته: "می‌توانی هر کاری که دلت خواست توی کتابخانه بکنی." برای همین او تصمیم می‌گیرد یک سیرک در کتابخانه راه بیندازد...کتابدار به او می‌گوید زیاد سروصدا نکند!و او به کتابدار می‌گوید نگران نباشد او همه قوانین کتابخانه را می‌داند؛ ولی...

شای و پرنده کوچک

معرفی کتاب
«شایِ» زرافه عاشق پرنده‌هاست، پرنده‌هایی به رنگ جواهر، پرنده‌هایی که سریع‌تر از باد پرواز می‎کنند و...؛ اما شای تا به حال صدای یک پرنده واقعی را نشنیده است! روزی یک پرنده‌ کوچک واقعی می‌آید و آواز خیلی قشنگی می‌خواند. شای می‎خواهد با پرنده حرف بزند؛ اما می‎ترسد زبانش بگیرد یا صورتش از خجالت سرخ شود! ناگهان پرنده پر می‎کشد و می‎رود و... . شای به دنبال پرنده راه می‎افتد و به جایی می‎رود که موجودات جالبی زندگی می‎کنند. شای هرگز فکر نکرده بود که دنیا این‌قدر بزرگ باشد و... .

تک‌پسرک غارنشین مدرن

معرفی کتاب
«تِک» پسر غارنشینی است که از صبح تا شب از غارش بیرون نمی‎آید؛ حتی وقتی دوستانش به غار او می‎آیند، از جایش تکان نمی‎خورد. تِک در غارش می‎ماند و از تلفن و تبلت و دستگاه بازی‌اش دل نمی‌‏کَند. بیرون غار همه‌چیز در حال تغییر و تحول است؛ اما تِک هیچ‌کدام از اینها را نمی‎بیند. او حتی اسم دایناسورهایش را هم یاد نگرفته است. او... . سرانجام آتشفشان دهکده، «پوپای گنده»، فکر بکری به سرش می‎زند و... بوووم، همه‌چیز منفجر می‌شود. حالا چه اتفاقی می‎افتد؟ چه سرنوشتی در انتظار تِک است؟

دنیا از آن بالا

معرفی کتاب
آن روز برای «برنیس» روز غم‌انگیز و بدی بود. به همه بچه‌ها یک تکه کیک رسید که رویش یک گل بود؛ اما کیک برنیس چیزی رویش نبود! به همه بچه‌ها نوشیدنی خوشمزه و خنک رسید؛ اما نوشیدنی او نه خوشمزه بود نه خنک! ... . حالا برنیس حسابی عصبانی و بداخلاق بود. برای همین وقتی دید قرار است به بچه‌ها بادکنک بدهند، نخ همه بادکنک‌ها را گرفت و گفت: «همه این‌ها مالِ من است!»؛ ولی بادکنک‌ها زیاد بودند و برنیس را به آسمان بردند. برنیس از آن بالا همه‌چیز را جور دیگری ‎دید و... .

قلعه درختی

معرفی کتاب
خانه جدید «راسل» از خانه قبلی‌شان خیلی بهتر است، یک درخت افرای تنومند دارد که شاخه‌های خیلی بزرگی دارد. راسل از پدرش می‎خواهد که با هم خانه درختی بسازند؛ اما پدر از ساخت‌وساز و حتی از خانه درختی سردرنمی‎آورد. بالاخره بعد از هزار بار اندازه‎گیری و رفتن به ابزارفروشی، خانه درختی آرام‌آرام برپا می‎شود. خانه درختی راسل، ایوان و نورگیر و سُرسُره فرار ندارد؛ اما به نظر او بی‎نظیر است. از حیاطِ پشتیِ سه خانه آن‌طرف‌تر، سروصداهایی می‎آید؛ انگار آنجا هم در حال ساخت خانه درختی هستند... .

حرف‌های رنگی

معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب با بهره‎گیری از تصاویر به هم‎پیوسته که اتصال آن‌ها داستانی را روایت می‌‏کند، به کودکان می‎آموزد که گاهی در محیط‌های خانوادگی برای ایجاد شادی و برقراری رابطه صحیح و انتقال احساس به یکدیگر، نیازی به صحبت کردن نیست. همچنین یادآوری می‌‏کند که گاهی می‌‏توان بدون استفاده از کلمات با یکدیگر حرف زد.

تک شاخ سفارشی

معرفی کتاب
«لوسی» یک تک‌شاخ سفارش می‎دهد و با خودش فکر می‌کند که اسمش را «جرقه» بگذارد. لوسی فکر می‎کند رنگ تک‌شاخ حتماً آبی است و یال و دُمش صورتی! وقتی از راه برسد لوسی دور گردنش حلقه گل می‌‏اندازد و حتی می‎تواند او را با خودش به کلاس ببرد. سرانجام تک‌شاخ می‎رسد؛ اما او اصلاً آن چیزی نیست که لوسی فکر کرده بود... . لوسی پشیمان شده است و می‎خواهد تک‌شاخ را پس بدهد. آیا واقعاً این کار را می‌‏کند؟ چطور می‎تواند؟

سبیل!

معرفی کتاب
پادشاه «دانکن» عاشق خودش است. او در تمام طول روز خودش را در آینه نگاه می‌‏کند و از همه می‎خواهد از زیبایی و جذابیتش حرف بزنند و تحسینش کنند؛ اما مردم شهر که از این وضعیت خیلی ناراحت هستند، تصمیم می‌گیرند دست به کار شوند و خواسته‌هایشان را به گوش پادشاه برسانند و او را از خواب خرگوشی بیدار کنند؛ ولی فردای آن روز پادشاه به جای اینکه برنامه‎ای برای آبادانی شهر تحویل دهد، تصویر ‎ بسیار بزرگی از خودش را به دیوار قصرش می‎زند که روی آن نوشته است: «من فوق‎العاده‎ام».

راهنمای هیولاهای دریایی

معرفی کتاب
«پیپ» و «توماس» که با موجودات جادویی و تک‌شاخ‌های فراری سروکله زده‌اند، این‌بار با خانواده توماس راهی بندر «کَندِر» می‏‌شوند؛ مکانی ساحلی و زیبا که پر از موجودات جادویی دریایی است. آن‎ها «لیزکراکن»، «شیپورماهی»، «فک فِرفروک» و شگفتی‌های دیگر اعماق اقیانوس را می‏‌بینند و علاوه‌بر این، درگیر معمای بزرگی هم می‌‏شوند. معمای هیولایی دریایی که نمی‏‌خواهد در آکواریم بماند. بزرگ‌ترها از بدرفتاری‌های هیولا گیج شده‎اند؛ ولی پیپ و توماس از اینکه وسط ماجرا بپرند، ترسی ندارند.