دوستت دارم دیگه !
معرفی کتاب
آقا خرسه میخواهد به تنهایی از روز تعطیلش لذت ببرد؛ اما دوستش، اردک، میخواهد وقتش را با آقا خرسه بگذراند. اردک به خرس پیشنهاد میکند که با هم ورزش کنند، بستنی یخی بخورند، ابرها را تماشا کنند، در رودخانه شنا کنند یا...؛ اما آقا خرسه دوست دارد با خودش خلوت کند. برای همین زیر درختی میرود تا استراحت کند؛ اما اردک نقشه جدیدی برای بودن با خرس دارد. او... .
مهمان غولآسا
معرفی کتاب
«زویی» و گربهاش، «ساسافراس»، هرلحظه منتظر شنیدن صدای زنگ اصطبل هستند. وقتی این زنگ جادویی به صدا درمیآید، یعنی حیوانی جادویی پشت در اصطبل منتظر است و کمک میخواهد. مادر زویی تمام عمرش به حیوانات جادویی کمک کرده است. حالا نوبت زویی است که این کار را انجام دهد. زلزله خانه زویی را تکان میدهد! شاید هم زلزلهای از نوع اسب تکشاخ باشد! دوست جدید خیلی بزرگی از راه رسیده که زخمی شده است و حالش روز به روز بدتر میشود و... .
به سپیدی برف به سرخی انار
معرفی کتاب
دانه برف از آسمان به زمین میآید. او دوست ندارد روی تابلوها و چراغها بنشیند. آنجا درختی وجود ندارد تا شاخهاش را به پرندهها هدیه دهد و همهچیز کثیف است! ماشینها دوستان خوبی نیستند، آنها روی صورت او شن میپاشند و... . دانه برف آرام کنار درخت تنومندی روی زمین مینشیند. صبح روز بعد، دخترکی از راه میرسد و با دانه برف، آدمبرفی درست میکند. دخترک به جای چشم برای آدمبرفی، دو تیله میگذارد، به جای دهان، چند عناب قرمز، به جای بینی، یک هویج نارنجی و انار سرخ کوچکی به جای قلب. آدمبرفی... .
سنجاب شکمو
معرفی کتاب
سنجاب شکمو همیشه دنبال غذاست. او میترسد که زمستان گرسنه بماند، برای همین از صبح تا شب دنبال خوراکی است، گردو، فندق، بلوط و هرچیزی که سر راهش است، جمع کرده و انبار میکند. سنجاب به هیچکس غذا نمیدهد؛ حتی به دوستانش! سرانجام زمستان از راه میرسد، خانه سنجاب پر از غذاست و خیالش راحت؛ اما... .
میسا و دردسرهایش
معرفی کتاب
مادر «میسا» به خرید میرود و خانه را به او میسپارد. میسا روی مبل اتاق نشیمن، کنار عروسکش، «حنا»، نشسته است و برای او لالایی میخواند؛ اما ناگهان باد پنجره را باز میکند و گربه که اسمش «پیشولخان» است، وارد اتاق میشود. او اول از همه، گلدان شمعدانی روی میز را میاندازد و... . بعد پیشولخان از زیر میز تلویزیون به سمت آشپزخانه میرود و چای پایش همهجا روی زمین به جا میماند. میسا دنبال پیشول راه میافتد تا دسته گل تازهای به آب ندهد؛ اما... .
گربه روی کاغذ
معرفی کتاب
گربهای که روی کاغذ نقاشی شده است، به ماهی داخل حوض میگوید که خیلی دلش میخواهد از کاغذ بیرون بیاید. ماهی هم خیلی دلش میخواهد از حوض بیرون بپرد. گربه با خنده میپرسد: «چرا؟ تو که میتوانی به هرطرف شنا کنی!» ماهی معتقد است وقتی نتواند هرجا که دلش میخواهد برود، فرقی نمیکند که داخل حوض باشد یا روی کاغذ. ماهی از دنیای بیرون از حوض، آسمان و پرندهها برای گربه میگوید؛ ولی گربه نمیتواند تکان بخورد و حتی آسمان را هم نمیبیند. گربه و ماهی تصمیم میگیرند از کاغذ و آب بیرون بیایند و آزاد شوند؛ اما آیا این کار ممکن است؟
قایم موشک فیلی
معرفی کتاب
«پیلیپیلی» فیل کوچولویی است که همیشه «قایمباشک» را دوست داشته؛ حتی حالا که بزرگ شده است. روزی به دوستانش، سنجاب و قورباغه و ببر پیشنهاد میکند با هم قایمباشک بازی کنند. سنجاب چشمهایش را میبندد و شروع به شمردن میکند. قورباغه داخل گل نیلوفر پنهان میشود و ببر لابهلای علفهای خشک. پیلیپیلی میخواهد زیر آب رودخانه پنهان شود؛ اما آب فقط تا زانویش میرسد؛ چون او خیلی بزرگ شده است. حالا پیلیپیلی کجا قایم شود؟
پیش به سوی قلعه
معرفی کتاب
وسط شهر یک قلعه سرپا مانده بود. از قلعه هیچکس بیرون نمیآمد و هیچکس هم اجازه وارد شدن به آن را نداشت! اما نگهبان همیشه بالای قلعه بود. یکی میگفت قلعه پُر از هیولاست، یکی میگفت غول دارد و دیگری میگفت پُر از مار است! تا اینکه روزی دختر کوچولوی کنجکاوی به نام «ایب» تصمیم گرفت به قلعه برود و سر و گوشی آب دهد. او با قایق از خندق رد شد و جلوی دروازه ایستاد و با تمام قدرتش در زد؛ اما ناگهان صدای فیش... آنقدر او را ترساند که تا مدرسه دوید. چند روز بعد، نامهای به دستش رسید و... .
برگرد خونه دیگه!
معرفی کتاب
اردک دلش میخواهد تمام وقتش را با خرس بگذراند؛ اما وقتی به خانه او میرود، خرس به ماهیگیری رفته و تا یک هفته برنمیگردد. اردک تصمیم میگیرد تا آمدن خرس به تنهایی از روزهایش لذت ببرد. او کتاب میخواند، نوشیدنی درست میکند و...؛ اما تنهایی هیچکدام از این کارها جذاب نیستند. خرس هم در جنگل، کنار رودخانه به تنهایی نمیتواند چادر بزند، ماهی بگیرد و... . او هم دلش برای اردک تنگ شده است و... .