ابر باسواد
معرفی کتاب
ابر کوچولو از پنجره وارد کلاس درس میشود. او میخواهد باسواد شود. گچ سفید سعی میکند به او یاد بدهد که بنویسد باران، اما ابر کوچولو فقط میتواند باران ببارد. گچ سفید دوباره تلاش میکند به او یاد بدهد که بنویسد برف، ولی ابر کوچولو برف میبارد. حالا گچ سفید دلش میخواهد ببارد؛ اما نمیتواند، او فقط میتواند بنویسد!
اگر آب نبود
معرفی کتاب
فیل و زرافه کنار رودخانه هستند و درباره ارزش آب صحبت میکنند. فیل معتقد است که اگر آب نباشد، خرطومش به هیچ دردی نمیخورد و باید آنرا دور بیندازد. زرافه هم فکر میکند اگر آب نباشد گردن بلندش به هیچ کاری نمیآید و آن را دور میاندازد. آنها همینطور به حرف زدن ادامه میدهند و خورشیدخانم اینقدر میخندد که... .
سفر با هواپیمای حیوانات
معرفی کتاب
در این کتاب با هواپیمایی همراه میشوید که حیوانات بسیاری را جابهجا میکند و آنها را به مقصد مورد نظرشان میرساند. مسافران از یک نفر آغاز میشوند و آخرین سری آنها ده نفر هستند. به این ترتیب کودکان میتوانند از عدد یک تا ده را بشمارند و با توجه به طراحی صفحات، مسافران را از پشت پنجرههای هواپیما ببینند.
برادر نمیخواهم!
معرفی کتاب
"تانیا" دختری مهربان اما جیغجیغو است و به زودی قرار است صاحب برادر شود. او از این موضوع خیلی خوشحال است تا زمانی که "تام" به خانه میآید. تام فقط شیر میخورد و گریه میکند. تانیا حوصلهاش سر رفته از بس برادرش هیچ کار نمیکند اما باز هم توجه همه به اوست. تام کمکم بزرگ میشود و تانیا میفهمد که او را چطور بخنداند؛ کاری که فقط خودش بلد است.
عینک جادویی!
معرفی کتاب
چشمپزشک برای "اما" عینک تجویز میکند ولی به نظر اما عینک مسخره است. "لئون"، یکی از بچههای مهد است که او هم عینک دارد و اما از او خوشش نمیآید. یک روز که همگی در مهدکودک هستند لئون به اما میگوید عینکش نه تنها مسخره نیست بلکه جادویی هم هست. او چیزهایی را بعد از زدن عینک تازه کشف کرده است. اما تعجب میکند ولی به روی خود نمیآورد. به خانه که برمیگردد عینکش را از پشت کشو برمیدارد و چیز عجیبی میبیند؛ ستارههایی که روی سقف اتاقش چسبیدهاند چشم و دهان دارند.به اتاق نگاهی میاندازد. انگار اتاقش شکل دیگری شده است...