عینک نمیزنم!
معرفی کتاب
"تانیا" وقتی میفهمد که چشمهایش ضعیف است و باید عینک بزند، مثل همیشه جیغ میکشد و میگوید من عینک نمیخواهم. او دوست ندارد با عینک به مهدکودک برود. اما وقتی پایش به عینکفروشی میرسد از تمام عینکها خوشش میآید و یکی را انتخاب میکند. تازه میفهمد قبلا هیچ چیز را نمیدیده است و آدمها و لباسهایشان خیلی قشنگتر از همیشه هستند...
الفی و شکار اژدها
معرفی کتاب
"الفی" برای تکالیف مدرسهاش باید یک اژدها نقاشی کند. اما او هیچ اژدهایی تا امروز ندیده است. مادرش میخواهد به کتابخانه برود و الفی را هم با خود میبرد. در کتابخانه چشم الفی به کتاب "راهنمای شکارچیان اژدها" میافتد. در همین حین الفی یک شوالیه میبیند. شوالیه الفی را با خود به سرزمین اژدها میبرد تا با هم اژدها شکار کنند. شکار اژدها باید کار هیجانانگیزی باشد.
جورابهای بوگندوی الفی
معرفی کتاب
"الفی" میخواهد برود و دور دنیا را بگردد. پدرش نصیحتهای زیادی به او میکند و مهمترینشان این است که الفی هر شب جورابهایش را بشورد. الفی در سفر است و جورابهایش بوی گند میدهند. این بو آنقدر هست که او را از دست یک مار پیتون نجات دهد؟ آیا این بوی گند میتواند الفی را از دست ترسناکترین موجود دنیا یعنی مگس"جامبو بامبو" خلاص کند؟
اولین باری که دیدمت، کانگوروی آبی!
معرفی کتاب
وقتی "لیلی" صاحب یک برادر کوچک شد، خیلی زود فهمید که نگهداری از نوزاد اصلا کار راحتی نیست. لیلی برادرش را خیلی دوست داشت اما هر زمان که نزدیکش میشد کارهای عجیب میکرد و صداهای بلند درمیآورد و برادرش را میترساند. تا اینکه روزی مادربزرگش به آنجا آمد و برای لیلی یک کانگوروی آبی عروسکی آورد. او از همان لحظه تصمیم گرفت که از کانگورو مراقبت کند اما...
خوراک زرافه با سالاد لاکپشت
معرفی کتاب
امروز برای ناهار ماکارونی داریم. من اما ماکارونی اصلا دوست ندارم. برای همین لب به غذا نمیزنم. مادر میآید و میگوید: اینکه ماکارونی نیست! خوراک زرافه است. حتی بشقابی که کنارش قرار دارد نیز سالاد سبزیجات نیست. باید بیشتر دقت کنم. انگار یک لاکپشت زیر کاهوها مخفی شده است. تصاویر این کتاب بسیار ساده هستند و از رنگهای خیلی کمی در طراحی هر شخص استفاده شده است؛ با این حال تمام توجه را به خود جلب میکنند و بسیار ملموس به نظر میرسند.