حسنی و شبح خوابالو
معرفی کتاب
اینبار هم «حسنی» به زور از خواب بیدار میشود تا برود از باغ سبزی بیاورد. حسنی در راه تصمیم میگیرد که دور بزند و از کوچه قدیمی برود تا راهش نزدیکتر شود. در کوچه قدیمی پرنده پر نمیزند، حسنی کمی میترسد، قلبش تند میزد و دستانش عرق میکند. حسنی برای اینکه کمتر بترسد، آواز میخواند؛ اما ناگهان صدایی میشنود! او شبح خوابالو را بیدار کرده است. حسنی میخواهد فرار کند؛ اما نمیتواند، پاهایش به زمین چسبیده است... .
حسنی و غول گردندراز
معرفی کتاب
خانمجان و باباجان به عیادت عمهکلوچه رفتند و «حسنی» هم به حیاط رفت تا باغچه و گلها را آب بدهد. او شلنگ آب را باز کرد و شروع کرد به آواز خواندن. ناگهان صدای وحشتناکی به گوشش رسید، زمین لرزید و هوا تاریک شد! حسنی از ترس، پشت درختی پنهان شد. غول بزرگی گردن درازش را داخل حیاط کرد و بو کشید. غول، بوی آدمیزاد به دماغش رسیده بود. غول گفت که چشمش درست نمیبیند و از آدمیزاد خواست که بیرون بیاید و قول داد که او را نخورد. حسنی از پشت درخت بیرون آمد؛ ولی غول به قولش عمل نکرد و میخواست او را بخورد که حسنی فکری به ذهنش رسید.
پروفسور فوفو
معرفی کتاب
این قصه درباره دختری است که به تازگی وارد مدرسه جدیدش شده و قصد دارد راجعبه یکی از معلمهای مدرسه به نام پروفسور فوفو تحقیق کند. پروفسور فوفو درحال کاوش درباره یک پروژه محیطزیستی است؛ پروژهای که ما را با موجوداتی افسانهای به نام گلیمگوشها، آشنا میکند.
بهنظر شما دخترک داستان میتواند راز گلیمگوشها را کشف و به آنها کمک کند؟
بهنظر شما دخترک داستان میتواند راز گلیمگوشها را کشف و به آنها کمک کند؟
بزرگ قد یک دکمه
معرفی کتاب
دکمه پلاستیکی سیاه از لباس پسرکی کَنده میشود و روی زمین میافتد. هیچکس متوجه او نمیشود و دکمه غصه میخورد. دکمه هرروز ماجرایی را پشت سر میگذارد. او آرزو میکند کاش دکمه لباس پادشاه بود تا در قصر به راحتی زندگی کند؛ اما او فقط یک دکمه است! روزی خیاطی او را پیدا میکند و... . هردکمهای به کاری میآید؛ ولی او فقط یک دکمه پلاستیکی است تا اینکه روزی خیاط او را به پسرکی میدهد و پسرک دکمه را در جیبش میگذارد. دکمه فکر میکند برای همیشه زندانی شده است؛ اما حقیقت چیز دیگری است.
دماغ مترسک
معرفی کتاب
مترسکِ تنهایِ تو باغچه، حرفهای کبوترها را درباره دروغ پینوکیو و دراز شدن دماغش شنید و با خودش فکر کرد که اگر هم دروغ بگوید، هیچوقت دماغش دراز نمیشود؛ چون یک مترسک است. او گفت: «من مهربانترین مترسک دنیا هستم!». ناگهان اتفاق عجیبی افتاد و... . مترسک دوباره با حرفهای کبوترها، متوجه شد که اگر دروغش را پس بگیرد، دماغش کوتاه میشود. بنابراین... .
یک دوست مثل هیولا
معرفی کتاب
«ببری» با هیولای زیر تختش دوست است. آنها هرشب، قبل از خواب با هم بازی میکنند. هیولا هیچوقت ببری را نمیترساند؛ چون دوستهای خوبی هستند؛ اما هیولا باید کسی را بترساند، برای همین وقتی ببری میخوابد، هیولا همه خوابهای بد او را میترساند و آنها را دور میکند؛ اما اینبار خواب بد، جایی کمین کرده است و هیولا به تنهایی حریفش نمیشود و... .
روزی که مولی پرواز کرد
معرفی کتاب
«مولی» دوست دارد به شهر بازی برود. آنجا همراه دوستانش خیلی خوش میگذرد. با هم به اتاق خنده میروند، سوار چرخفلک میشوند، اسبسواری میکنند و نمایش عروسکی میبینند. راستی مولی یک سکه دارد و میتواند برای خودش و دوستانش بادکنک بخرد. او چندین بادکنک میخرد؛ ولی ناگهان از زمین بلند میشود و... . بادکنکها مولی را با خود میبرند. چه اتفاقی برای او میافتد؟
قرمز قرمز قرمز
معرفی کتاب
لاکپشت خیلی عجله دارد. او دنبال یک چیز قرمز است و وقت ندارد با کسی حرف بزند؛ اما چه چیز قرمزی؟ گلهای رُز راکون؟ جورابهای بز؟ یا سقف خانه روباه؟ همه همسایهها میخواهند بدانند. برای همین دنبالش راه میافتند. وقتی لاکپشت بالاخره میایستد، هیچچیز قرمزی وجود ندارد؛ اما ناگهان همه آن را میبینند، یک چیز قرمزِ قرمزِ قرمز!
دریاچه آبیرنگ
معرفی کتاب
قورباغه زبر و زرنگ کنار دریاچه آبی زندگی میکند. روزی قورباغه میبیند که دریاچه خشک شده است! دریاچه میگوید رود بزرگ هرروز برایش آب میآورد؛ اما چندروز است که نیامده است! قورباغه سراغ رود بزرگ میرود و متوجه میشود که چندروز است باران نباریده و رود خشک و بیآب است. قورباغه به سختی نزد ابر سفید میرود و از او میخواهد که روی رود بزرگ ببارد... .
روزی که در میلان از آسمان کلاه می بارید و چند داستان دیگر
معرفی کتاب
آدمهایی بودند که هر کدام با سه یا چهار کلاه به طرف خانههایشان می دویدند. برای هریک از اعضای خانواده کلاهی به دست آورده بودند. یک خواهر روحانی هم از راه رسید و کلاه های کوچکی برای بچه های یتیم جمع کرد. هر چه مردم بیشتر کلاه ها را جمع می کردند، از آسمان بیشتر کلاه می بارید. کلاه خیابانها و بالکن ها را پر کرده بود؛ کلاه های بچه ها؛ بره ها؛ شاپوها و ....
کتاب شامل بیست داستان و هر داستان سه پایان متفاوت دارد که خواننده میتواند هر کدام را دوست داشت، انتخاب کند.
کتاب شامل بیست داستان و هر داستان سه پایان متفاوت دارد که خواننده میتواند هر کدام را دوست داشت، انتخاب کند.