کرگدن کله کدو
معرفی کتاب
در یک جنگل سرسبز گرگدنی بود که فکر میکرد خیلی قوی است. او فکر میکرد چون زورش زیاد است باید به همه دستور بدهد. اگر کسی به حرفش گوش نمیداد با شاخ محکم و نوکتیزش به او حمله میکرد. جانوران جنگل از دست کرگدن خیلی عصبانی بودند ولی زورشان به او نمیرسید. تا اینکه یک روز که کرگدن داشت گوزنی را دنبال میکرد سُر خورد و با کله افتاد توی یک مردابی که پر از لجن بود...
خانم گرازه
معرفی کتاب
در یک جنگل قشنگ، گرازی زندگی میکرد که به تازگی بچهدار شده بود. یک روز خانم گرازه بچههایش را صدا کرد و همگی، در یک صف، به طرف مردابی که دور و برش پر از گل و گیاه بود، رفتند. آنها میخواستند همراه باباگرازه و مهمانهایش در آنجا جشن بگیرند. بچهها خوشحال بودند و ورجه وورجه میکردند که یک مرتبه خانم گرازه دید یک ببر خطخطی به سمت آنها میآید...
گربه میخواهد ماهی بگیرد و ده داستان دیگر
معرفی کتاب
این کتاب مشتمل بر داستانهای کوتاه پندآموز با عنوانهای «کوه و برکه»، «حلزون خودخواه»، «درخت بید توخالی»، و... است. در داستان «گربه میخواهد ماهی بگیرد»، روزی ماهیگیری، ماهی بزرگی صید کرد. گربهای که نزدیکش نشسته بود با خودش فکر کرد که ماهیگیری کار آسانی است برای همین تصمیم گرفت که یک ماهی صید کند، گربه کنار رودخانه رفت و دُمش را داخل آب کرد و... .
جوجه کلاغ و روباه
معرفی کتاب
فصل زمستان بود و برف میبارید. جوجه کلاغ برف را که دید ذوق کرد و از لانه بیرون پرید و رفت تو باغ. یک دانه گردو دید و به منقار گرفت و پرید روی یک شاخه نشست. در همین موقع آقا روباهه پیدا شد و گفت: «چه کار میکنی تو باغ؟ »
جوجه کلاغ تا آمد جواب دهد گردو از دهانش قل خورد و افتاد پایین درخت. روباه پرید و گردو را برداشت. روباه که دید گردو خوردنی نیست انداخت زمین و گفت: «نگران نباش، بیا برش دار.» آقا روباهه هر روز با همین حیله به جوجه کلاغ نزدیکتر میشد. تا اینکه خانم کلاغه از جریان باخبر شد و گفت: « نکنه گولت بزند، این روباه همان دزد پنیر منه.» و...
جوجه کلاغ تا آمد جواب دهد گردو از دهانش قل خورد و افتاد پایین درخت. روباه پرید و گردو را برداشت. روباه که دید گردو خوردنی نیست انداخت زمین و گفت: «نگران نباش، بیا برش دار.» آقا روباهه هر روز با همین حیله به جوجه کلاغ نزدیکتر میشد. تا اینکه خانم کلاغه از جریان باخبر شد و گفت: « نکنه گولت بزند، این روباه همان دزد پنیر منه.» و...
آهو و شاهو
معرفی کتاب
در یک دشت قشنگ، بچه آهوی زیبایی به دنیا آمد. بچه آهو آن دورها، کوهی را دید. راه افتاد و رفت و رفت تا به کوه رسید. کمی علف خورد و رفت طرف چشمه آن نزدیکی تا آب بخورد. از چشمه پرسید:« تو از کجا میآیی؟ » چشمه گفت: «از دل کوه شاهو میآیم.» آهو کوچولو با کوه شاهو دوست شد. همینطور که دور تا دور کوه میگشت صدای پلنگی را شنید. از ترس به بالای کوه فرار کرد . در دل کوه شاهو جای گرم و امنی پیدا کرد. برای مدت زیادی همان جا ماند آن قدر که دوستان خوبی مثل خرگوش و روباه پیدا کرد. هر روز با آنها بازی میکرد تا اینکه در یک روز سرد زمستانی آنها را پیدا نکرد و...
گاندوی دم دراز من
معرفی کتاب
یک روز پسرک ماهیگیر در ساحل دریا یک تخم تمساح پیدا کرد. تخم براق ناگهان ترک برداشت و یک بچه تمساح کوچولو از آن بیرون آمد. پسرک با مهربانی از گاندو کوچولو مراقبت کرد تا شکار مرغ دریاییها نشود. تا اینکه تمساح غول پیکری از دریا پرید بیرون. همه فرار کردند اما پسرک نترسید. آن تمساح مادر گاندو کوچولو بود. تمساح مادر بچهاش را صحیح و سالم به دریا برد. مدتی گذشت و کنار دریا ساختمانهای بزرگی ساختند و...
اردک و غاز
معرفی کتاب
نزدیک برکهای قشنگ پرندگان زیادی زندگی میکردند. لانه خانم غاز و خانم اردک نزدیک هم بود. روزی خانم غازه داد و فریاد راه انداخت. انگار با خانم اردک دعوا داشت. خانم غازه از چیزی ناراحت بود. از اینکه جوجهاش نمیتوانست به خوبی جوجه اردک روی آب بنشیند و شنا کندحسودیاش می شد. خانم غازه دست جوجهاش را کشید و گفت: «با جوجه اردک زشت بازی نکن.» یکی خانم غازه گفت و یکی هم خانم اردکه تا اینکه حسابی دعوایشان شد و همسایهها دویدند بیرون. ولی باز هم جوجهها گم شدند و...
مهمانی بالشی اوا
معرفی کتاب
«اِوا بالقلمنبه» یک جغد است، یک جغد شگفتانگیز! شنبه تولد اِواست. او برای یک مهمانی بالشی بزرگ برنامهریزی میکند. در مهمانی، تماشای فیلم، بوفه بستنی، اتاق عکاسی و خیلی چیزهای دیگر هست. اِوا نمیتواند صبر کند. دوستانش هم خیلی هیجانزده هستند، به جز «سو». او میگوید نمیتواند بیاید و اِوا نمیتواند سردربیاورد که چرا سو به مهمانی نمیآید.
ستارهباز
معرفی کتاب
روباه کوچولو عاشق ستارهها بود و هرشب آنقدر ستارهها را نگاه میکرد تا خوابش میبرد. شبی تصمیم گرفت، بالای بلندترین تپه دشت برود تا شاید بتواند یک ستاره بگیرد؛ اما هیچ تپهای آنقدر بلند نبود تا او دستش به ستارهها برسد. او به راهش ادامه داد تا اینکه از روی بلندترین تپه منظره عجیبی دید... .
کوآلا کجاست؟ تو جنگل
معرفی کتاب
داستان «کوآلا کجاست؟ تو جنگل» داستان کوآلای کوچولویی است که در جنگل زندگی میکند؛ اما جنگل آتش میگیرد. کوآلا با پاهای سوخته از آتش فرار میکند و به خانه روستایی میرسد که دختر کوچولویی جلو خانه در حال بازی است. دختر کوچولو به کمک میآید و برایش خانه میسازد. کوآلا هم در لانهاش خوابش میبرد، یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت... ده ساعت... تا اینکه...