Skip to main content

110 قصه قبل از خواب

معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل ۱۱۰ قصه برای کودکان است. در پایان هریک از این داستان‌های کوتاه، نتیجه اخلاقی آن ذکر شده است. داستان «خر در لباس شیر»، درباره الاغی است که درون پوست شیر می‎رود و حیوانات را می‎ترساند؛ ولی روباه فریب او را نمی‎خورد؛ چون... . در داستان «روباه و بوته تمشک»، روباه برای حفظ تعادلش، به بوته‌های تمشک چنگ می‎اندازد؛ ولی... . در داستان «الاغ، خروس و شیر»، الاغ با صدای خروس از دست شیر نجات پیدا می‎کند؛ اما... . در داستان بعدی... . شایان ذکر است که این کتاب همراه سی‌دی است.

به فرمان من واق واق واق

معرفی کتاب
سگ پادشاه شده و به همه دستور داده است که باید استخوان بخورند و واق‌واق کنند! الاغ پوزه‌اش را به استخوان می‌کشد؛ اما نمی‌تواند چیزی بخورد. خرس استخوان را با عصبانیت پرت می‎کند و می‎گوید: «مگر من سگم که از این چیزها بخورم!». گربه‌ها زندانی شده‌اند و... . روزی که پادشاه منتظر رژه حیوانات است، آن‌ها به زندان حمله کرده و گربه‌ها را آزاد می‎کنند و تصمیم می‎گیرند پادشاه را عوض کنند! ولی چه کسی باید پادشاه شود؟ پایان داستان باز است و نویسنده از خواننده می‎خواهد به سلیقه خودش برای داستان، پایان بنویسد.

آژانس روبی برای مرغ‌های محترم

معرفی کتاب
«روبی» یک روباه خیالباف و حقه‌باز است و هروقت مرغ و خروس و جوجه می‎بیند، آب دهانش راه می‎افتد. روبی فقط از یک حیوان می‎ترسد، آن هم جناب سگ است! حالا روبی آژانس مسافربری باز کرده است؛ اما هیچ‌کس را سوار نمی‎کند! او آرزو دارد مرغ و جوجه‌ها سوار ماشینش شوند؛ اما... . روبی مرتب در حال کشیدن نقشه است و... . پایان داستان باز است و خواننده می‎تواند به دلخواه خود پایان داستان را بنویسد.

نامه را باز نکن قارقاری

معرفی کتاب
آقای کلاغ سال‌هاست که نامه‌رسان جنگل است. یک روز خانم کلاغ از او می‎خواهد یکی از نامه‎ها را باز کند! آقا مخالف است؛ اما خانم اصرار می‎کند و آخر هم به گریه می‌افتد! سرانجام یکی از نامه‌ها را باز می‎کنند! نامه دخترخاله خرس است و برای او نوشته که هرچه زودتر به خواستگاری‌اش برود... . وقتی آقای خرس متوجه می‌شود نامه باز شده است، خیلی عصبانی می‎شود. او از کلاغ می‎خواهد نزد دخترخاله‌اش برود و یک نامه باز نشده برایش بیاورد؛ اما... .

مهمان‌های ناخوانده

معرفی کتاب
پیرزنِ این قصه از آن مادربزرگ‌هایی است که داد‌و‌فریاد می‌کند و جارو پرت می‎کند! اما خیلی مهربان است. شبی وقتی می‎خواهد بخوابد، صدای در بلند می‌شود! کلاغ مثل بید می‎لرزد و از پیرزن می‎خواهد اجازه دهد تا شب را در خانه او بماند. پیرزن که دلش برای کلاغ سوخته است، او را به خانه راه می‎دهد. چند دقیقه بعد دوباره صدای در شنیده می‌شود. این بار دارکوب است و... . آخرین نفر، گنجشک است که بال‌هایش خیسِ خیس است؛ اما او نمی‎تواند حرف بزند و... .

فقط همه ما

معرفی کتاب
گوزن موش را می‎بیند که در حال جست و خیز روی شاخه درخت است. او فکر می‌‏کند موش بازی می‎کند؛ اما موش می‌‏گوید تمرین ورزشی است. گوزن از موش می‎خواهد همراه او ورزش کند؛ اما گوزن سنگین است و نمی‎تواند روی شاخه بالا و پایین بپرد. گوزن پیشنهاد می‎کند که نام تمرین را تغییر دهند و نامش را بگذارند «پاهایت را خشک نگه دار» و موش می‎پذیرد. هنگامی‌که موش روی شاخ‎های گوزن جست و خیز می‏‌کند و گوزن در حال پریدن از روی رودخانه است، ماهی می‎خواهد با آن‎ها تمرین کند؛ اما ماهی نمی‎تواند این کار را انجام دهد؛ پس نام تمرین را تغییر می‎دهند و نامش را سفر می‌گذارند. بعد... .

اما و مامان و مامانی

معرفی کتاب
اِما یک آفتاب‌پرست است. او با مادر و مادربزرگش، «مامانی» زندگی می‌‏کند. اِما از مامانی می‎خواهد تا با هم «قایم‌باشک» بازی کنند. مامانی می‌‏داند که آن‌ها درواقع همیشه پنهان هستند؛ ولی قبول می‌‏کند. مامانی تا شماره چهل می‎شمارد تا اِما قایم شود. اِما دنبال یک جای عالی برای مخفی شدن است. اول فکر می‌کند بین خفاش آویزان شود؛ اما جایش راحت نیست! لابه‌لای جوجه تیغی‌ها هم نمی‎تواند پنهان شود. اِما بین «لِمورها» جای گرم و نرمی پیدا می‏‌کند؛ ولی... . بعد او تمساحی را با تنه درخت اشتباه می‏‌گیرد و... .

ماجرای عجیب ماموت گمشده

معرفی کتاب
در کتاب «ماجرای عجیب ماموت گمشده» پسرکی به نام اسکار نیمه‌های شب از خواب می‌پرد و متوجه می‌شود ماموتی به نام «گنده پشمالو» با برادرش ماموتک برای هواخوری از موزه بیرون آمده‌اند. آن‌ها باید تا قبل از یک به موزه پیش مادرشان برگردند. اما ماموتک فعلاً قصد ندارد برگردد. اسکار با «گنده پشمالو» همراه می‌شود تا برادر او را پیدا کند. اسکار وارد موزه عجایب می‌شود و همین طور که دنبال ماموتک می‌گردد اطلاعات جالبی درباره حیوانات و انسان به دست می‌آورد.

سرسخت یا نازک‌نارنجی؟

معرفی کتاب
«لویی» و «رالف» برادر هستند و با پدرشان، «لو بزرگه»، زندگی می‎کنند. به نظر لو بزرگه در این دنیا دو دسته آدم وجود دارد: «سرسخت‎ها و نازک‎نارنجی‌ها!» لو بزرگه خیلی خشن است. او راننده کامیون و جرثقیل است و معمولاً نمی‎خندد! و همیشه به پسرانش گوشزد می‎کند که سرسخت و خشن باشند. لویی و رالف پیاده به مدرسه می‎روند؛ چون فکر می‏‌کنند سوار اتوبوس مدرسه شدن کار بچه‌سوسول‌هاست. آن‌ها در راه مدرسه با هم حرف نمی‎زنند؛ چون گل گفتن و گل شنفتن هم کار آدم‌های نازک‎نارنجی است. آن‌ها... .

کی گفته من بداخلاقم؟

معرفی کتاب
یک روز صبح، وقتی«جیم» میمونه از خواب بیدار می‎شود، احساس می‎کند هیچ‌چیز سر جایش نیست. خورشید زیادی نور دارد! آسمان هم زیادی آبی است! و موزها زیادی شیرین هستند! جیم نمی‎داند چه اتفاقی افتاده است. «نورمن»، همسایه جیم، به او می‎گوید که امروز بداخلاق است؛ ولی جیم این‌طور فکر نمی‎کند. جیم سر راهش دوستان دیگرش را می‌بیند و همه آن‌ها فکر می‎کنند که جیم بداخلاق است؛ اما جیم فریاد می‎زند که «من بداخلاق نیستم!» سرانجام هنگامی‌که جیم قبول می‎کند بداخلاق است، حالش بهتر می‎شود.