Skip to main content

یک روز در مطب دندانپزشکی

معرفی کتاب
پپا برادر کوچک‌تری به نام جورج دارد. کتاب ماجرای رفتن آن‌ها را به دندان‌پزشکی روایت می‌کند. این اولین باری است که جورج به دندان‌پزشکی می‌رود و برای همین کمی نگران است. کتاب می‌خواهد بچه‌ها را با نحوه‌ بهداشت دندان و فضای دندان‌پزشکی آشنا سازد.

عاقبت دروغگویی

معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد نخست از مجموعه «داستان‌های لولوبی‌ها» است که برای پایه سوم دبستان تدوین شده است. «منزکی‌ها» و «گنزکی‌ها» در دو روستای کنار هم زندگی می‎کنند و با هم روزهای شادی را می‌‏گذرانند تا اینکه گنزکی‌ها شروع می‎کنند به دروغ گفتن. روزی اتفاق عجیبی رخ می‎دهد؛ بدن خوش‌رنگ گنزکی‌ها، کبود می‌شود، قدشان کوتاه و بدنشان کوچک. گنزکی‌ها که خیلی ناراحت شده‌اند، روستای خود را ترک می‏‌کنند. آن‌ها به قصر پادشاهی می‎رسند و... . پادشاه می‎گوید پشت کوه قاف، پیری دانا زندگی می‌‏کند که می‏‌تواند به آن‌ها کمک کند و... .

بابا‌بزرگ سبز من

معرفی کتاب
کودکی زندگی پدربزرگش را روایت می‏‌کند. پدربزرگ سال‌ها پیش، قبل از تلویزیون و کامپیوتر و تلفن همراه به دنیا می‏‌آید. او در مزرعه با خرگوش‌ها و ذرت‌ها و هویج‌ها بزرگ می‎شود و وقتی کلاس چهارم است آبله‌مرغان می‏‌گیرد. پدربزرگ مجبور می‌‏شود مدتی در خانه بماند و برای همین قصه‌های زیادی درباره جادوگران، باغ‌های اسرارآمیز و لوکوموتیوی کوچک می‌خواند. پدربزرگ آرزو دارد باغبان شود؛ اما مجبور است به جنگ برود و... . پدربزرگ بعد از جنگ ازدواج می‏‌کند و سال‌ها بعد نوه‎های زیادی دوروبرش را می‏‌گیرد. حالا پدربزرگ بعضی چیزها را فراموش می‏‌کند، مثل کلاه حصیری مورد علاقه‌اش را!

قلب و بطری

معرفی کتاب
در این داستان کودکان نه‌تنها با آناتومی و فیزیولوژی قلب انسان آشنا می‌شوند، بلکه از جایگاه ویژه قلب در برقراری ارتباط و نیز ایجاد ویژگی‌هایی چون مهربانی، سخاوت، بخشش، تنها نبودن و... آگاهی می‌یابند.

من خودم را باور دارم!

معرفی کتاب
تسلط بر احساسات برای افراد کم سن و سال کار راحتی نیست. به همین علت، بچه‎ها به کمک بزرگ‌ترها نیاز دارند. عبارت‌های این کتاب، مهارت بچه‎ها را برای مسلط شدن به عواطف و احساساتشان بالا می‎برد و حس ناامنی را از آن‎ها دور می‏‌کند. وقتی «پاپی» عنکبوت می‌‏بیند، می‌‏ترسد و نمی‎داند که از پسش برمی‎آید یا نه. او چند راه دارد، می‎تواند فرار کند، می‎تواند عنکبوت را گیر بیندازد یا می‌‏تواند به آن نزدیک نشود! پاپی مطمئن است که از عهده این کار بر می‌آید؛ چون او خودش را باور دارد. وقتی پاپی فکر می‏‌کند در اتاقش هیولا است، می‌‏تواند... .

پتوی پرنده

معرفی کتاب
کتاب پتوی پرنده از مجموعه نیکو و داپو، درصدد ایجاد فرهنگ حمایت از تولید داخل با استفاده از مهارت‌های زندگی است. نویسنده سعی می‌کند در داستانی فانتزی شخصیت اصلی داستان یعنی نیکو را با نتیجه خرید کالای خارجی مواجه کند.او با پتوی پرنده اش همراه شده و با مهمان‌هایی خارجی مقابل می‌شود که هر کدام مشکلاتی برای او به‌وجود می‌آورند.

اپوش دیو

معرفی کتاب
«اپوش دیو» که خیلی بزرگ و سیاه و ترسناک بود، در کوچه‌ها ابر می‎فروخت. ابرهای بزرگ و کوچک، آبدار و بی‌آب. «نرگسی» تمام پول‌هایش را به اپوش داد و یک ابر خرگوشی خرید. در کوچه بعدی، «سهرابی» ابر خرسی گرفت و در کوچه بعد، «مریمی» ابر هاپ‌هاپی و... . حالا دیگر اپوش دیو هیچ ابری ندارد. بچه‎ها ابرهایشان را مثل هوا، قاصدک، پَر و... به آسمان فرستادند و ناگهان... .

تمساحی به نام گل زعفران

معرفی کتاب
«گل زعفران» نام تمساح جوانی است که کنار گل زعفران سر از تخم درمی‎آورد و همه او را به این نام صدا می‏‌کنند. گل زعفران از دوران نوجوانی گیاه‎خواری را انتخاب می‏‌کند. او دندان‎های تیز، پوستِ زبر و کلفت و چشمان ترسناکی دارد؛ ولی با همه مهربان و خوشروست. روزی به آن طرف رودخانه می‌‏رود تا دوستان جدیدی پیدا کند. او گوزنی را در حال آب خوردن می‌بیند. گل زعفران سلام می‎کند و لبخند می‌‏زند؛ ولی گوزن فرار می‌کند! بعد فیل‌کوچولو و خرگوش می‎آیند و باز هم گل زعفران سلام می‏‌کند و لبخند می‎زند؛ ولی آن‌ها هم پا به فرار می‌گذارند. آخر چرا؟ او که به همه لبخند می‏‌زند!

جیلی‌بیلی و پیشی

معرفی کتاب
پیشیِ «جیلی‌بیلی» گم شده است. او همه‌جا را می‏‌گردد؛ ولی خبری از پیشی نیست. جیلی‌بیلی سریع‌تر از همیشه صبحانه‌اش را می‎خورد و به خانه دوستش می‏‌رود تا دو نفری دنبال پیشی بگردند. آن‎ها سوار ماشین می‌‏شوند و به راه می‌‏افتند؛ اما وسط راه، ماشین صدای بلندی می‏‌کند و دود سیاه و نارنجی‌ای از آن بیرون می‏‌آید و خاموش می‎شود. بچه‎ها فکر می‏‌کنند این چیز سیاه و نارنجی تکه‌ای از ماشین است و تصمیم می‏‌گیرند آن را تمیز کنند و سرِ جایش بگذارند تا ماشین درست شود؛ اما... .

خاله نگار و دختر گل‌ها

معرفی کتاب
شوهر «خاله‌نگار» از دنیا رفته و او تنهای تنهاست. روزی خاله‌نگار متوجه می شود که برف‌ها آب شده‎اند و آمدن عمو‌نوروز نزدیک است. او می‎خواهد خانه را تمیز و مرتب کند؛ اما دیگر مثل سابق توان ندارد و خیلی زود خسته می‎شود. او مقداری چای که با گل‌های کوهی مخلوط است، دَم می‏‌کند، شاید خستگی‎اش در برود. در همین موقع، ناگهان از لوله قوری یک عالمه گل ریز و کوچک بیرون می‎ریزد و مثل دانه‌های برف روی دامن خاله‌نگار فرود می‎آید. یکی از گل‎ها بنفش است و وقتی خاله می‏‌خواهد آن را بردارد، اتفاق عجیبی می‏‌افتد!