Skip to main content

یک عالمه پنجره

معرفی کتاب
پیشی کوچولو، زیر پل، کنار مادرش دراز کشیده است و چشمش به پنجره‌های ساختمان روبه‌رو است. او پنجره‎ای را می‌بیند که چراغش روشن است و آرزو می‌کند که کاش پسر یا دختر کوچولویی آنجا باشند و دلشان بخواهد که با او بازی کنند؛ اما بلافاصله چراغ خاموش می‌شود. پیشی کوچولو پنجره دیگری را می‎بیند که چراغش روشن است و آرزو می‎کند که کاش پیرزن مهربانی آنجا بیدار باشد و بافتنی ببافد و به او اجازه دهد که با نخ‌هایش بازی کند؛ اما چراغ آن پنجره هم خاموش می‌شود. چشم‌های پیشی آرام بسته می‌شود و او به خواب می‌رود؛ ولی پیشی کوچولو خواب خیلی خوب می‎بیند.

بزبزک برفی

معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه کتاب‌های «قصه‌های فندقی» است. این داستان درباره بزغاله کوچولویی است که برای اولین‌بار، برف می‎بیند و آن را تجربه می‎کند. او می‌فهمد که برف سفید و نرم است؛ اما پنبه نیست، بلکه سفید و سرد است و... . بزغاله کوچولو در کنار پدر و مادرش به خواب می‌رود. گرگی خان که در سرما و برف مانده است، به کلبه آن‌ها سرک می‌کشد و وقتی می‎بیند پدر و مادر بزغاله، خانه هستند، تصمیم می‌گیرد وارد خواب بزغاله شود و نقش گرگی مهربان را بازی کند. بزغاله هم خواب یک گرگ مهربان را می‌بیند که در سرما و زیر برف ایستاده است، او می‌رود تا به گرگ کمک کند.

سی‌سی خرسی و لباس زرد

معرفی کتاب
«سی‌سی» بچه خرس کوچولو، با مادرش برای خرید پارچه به مغازه می‌رود. او رنگ زرد را می‌پسندد و به حرف‌های مادرش که می‌گوید این رنگ مناسب خرس‌ها نیست، هیچ توجهی نمی‌کند. چند روز بعد، سی‌سی با لباس جدیدش در جنگل گردش می‌کند که ناگهان شکارچی را می‌بیند که اسلحه‌ای در دست دارد. سی‌سی سعی می‌کند پنهان شود؛ اما هر جا می‌رود شکارچی به همان سمت می‌آید و... . شکارچی نزدیک می‌شود؛ اما او خرس کوچولو را شکار نمی‌کند؛ چون او شکارچی نیست. پس او کیست؟ و آن اسلحه چیست که در دست دارد؟

قهرمان کوچولوهای شجاع

معرفی کتاب
صدای فیل آتش‌نشان در جنگل می‌پیچد. شعله‌های آتش، خانه سنجاب را دربرگرفته است و «فیلک» و میمون از ترس به خود می‌لرزند؛ اما فیل آتش‌نشان، خانواده سنجاب را از آتش نجات می‌دهد. از آن روز به بعد، فیلک و میمون تصمیم می‌گیرند که مثل فیل آتش‌نشان شجاع باشند و وقتی بزرگ شدند، آتش‌نشان شوند.

غازی خوابالو‌شده

معرفی کتاب
قرار است «غازی» با دوستانش، «پرسیاه» و «مخملی» بازی کند؛ اما او خیلی خسته است و مرتب چشم‌هایش را می‌مالد؛ چون دیشب دیر خوابیده است. وقتی غازی به خواب می‌رود، پرسیاه و مخملی فکر می‌کنند که او مریض شده است، برای همین تصمیم می‌گیرند از جلبک‌های کف رودخانه برایش بیاورند تا بخورد و زود خوب شود. مخملی می‌پرد توی آب!؛ اما او یک خرگوش است و نمی‌تواند شنا کند. سرانجام مخملی چه می‌شود؟ آیا کسی هست که او را نجات دهد؟

مُهر صدآفرین

معرفی کتاب
این کتاب دربردارنده هشت شعر کودکانه است. نذری دادن، سفر رفتن و آداب آن، روزه گرفتن، تشویق کودکان با توجه به علاقه آن‌ها و عزاداری برای امام حسین (ع) از جمله موضوع‌های این اشعار است. در شعر «مُهر صدآفرین»، کودکان می‌آموزند که اگر کارهایشان را به درستی انجام دهند، والدین آن‌ها را تشویق می‌کنند و یکی از این تشویق‌ها می‌تواند مُهر صدآفرین باشد.

زوغولی

معرفی کتاب
مامان‌غوله در حال بافتنی بافتن است و بچه‌غول‌ها در حال بپر بپر و بازی کردن هستند. مامان‌غوله، بچه‌غول‌ها، یعنی «غولچه»، «موغولی» و «زوغولی» را به حیاط می‌فرستد تا آنجا بازی کنند. بچه‌ها در حیاط مشغول بازی می‌شوند که ناگهان صدای فریاد زوغولی بلند می‌شود. انگار تیغی به پای زوغولی فرو رفته است؛ اما وقتی مامان‌غوله می‌آید، می‌فهمد که درد زوغولی از چیست و درمان آن را هم می‌داند!

من نمی‌خواهم قورباغه باشم

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره قورباغه‌ای است که نمی‌خواهد قورباغه باشد. درواقع او هر چیزی می‌خواهد باشد، به غیر از قورباغه! چرا؟ چون فکر می‌کند، قورباغه‌ها خیس و لیز هستند و زیادی حشره می‌خورند؛ ولی یک نفر هست که برای او توضیح می‌دهد چرا نمی‌تواند مثلاً خوک یا خرگوش یا جغد باشد. در پایان داستان قورباغه به این نتیجه می‌رسد که قورباغه بودن اصلاً چیز بدی نیست و فکر می‌کند که چقدر خوش‌شانس است که یک مگس نیست؛ چون مگس‌ها خوراک قورباغه‌ها می‌شوند!

هیچ کس یک دیو را دوست ندارد

معرفی کتاب
در اعماق سیاهچال، دیو بیدار می‌شود تا روز تازه‎ای را آغاز کند. او مشغول انجام دادن کارهای روزانه است که صدای برخورد چند جفت چکمه روی کف سنگی سیاهچال، همه‌چیز را تغییر می‌دهد. چند ماجراجو «اسکلت»، دوست صمیمی دیو، را می‌دزدند. دیو تصمیم می‌گیرد اسکلت را نجات دهد؛ اما او می‌داند که هیچ‌کس از یک دیو خوشش نمی‌آید. با این حال، راه می‌افتد و کوه‌ها را پشت سر می‌گذارد تا اینکه با کشاورزی روبه‌رو می‌شود. مرد کشاورز که از دیو ترسیده است، او را دنبال می‌کند. دیو فرار می‌کند تا به مسافرخانه‌ای می‌رسد و... .

اجازه هست وقتتان را بگیرم

معرفی کتاب
موضوع این کتاب درباره خداجویی و جشن تکلیف است. قهرمان داستان که دختر کوچولویی است، به سن تکلیف رسیده و دوست دارد در جشن تکلیفش خدا هم شرکت کند. دخترک با مادرش برای خرید چادرنماز به بازار می‌رود. او پول‌های قُلکش را با خودش می‌برد و می‎خواهد برای خدا هدیه بخرد که وقتی به جشن می‌آید به او بدهد؛ اما دختر نمی‎داند که خدا مانند مهمان‌های دیگر به جشن نمی‎آید. پس او چطور هدیه‌اش را به خدا بدهد؟